جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Grief
01
سوگ
a great sadness that is felt because of someone's death
مثالها
She felt overwhelming grief after her father passed away.
او پس از مرگ پدرش اندوه طاقتفرسایی احساس کرد.
The whole community shared in the grief of the family's loss.
تمام جامعه در اندوه از دست دادن خانواده شریک شدند.
02
اندوه, درد
a situation, loss, or event that causes deep sadness or suffering
مثالها
The sudden closure of the family business was a grief they never expected.
بسته شدن ناگهانی کسبوکار خانوادگی اندوهی بود که هرگز انتظارش را نداشتند.
For parents, a child 's illness is an unbearable grief.
برای والدین، بیماری یک کودک اندوهی غیرقابل تحمل است.
