جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Free rein
01
آزادى عمل
the state in which one is completely free to do or say what one desires
Idiom
مثالها
The CEO gave the marketing team free rein to develop innovative campaigns and explore new strategies.
مدیرعامل به تیم بازاریابی اختیار کامل داد تا کمپینهای نوآورانه توسعه دهد و استراتژیهای جدید را بررسی کند.
The teacher granted the students free rein to choose their own research topics, fostering their creativity and individual interests.
معلم به دانشآموزان اختیار کامل داد تا موضوعات تحقیقی خود را انتخاب کنند، که این امر خلاقیت و علایق فردی آنها را تقویت میکند.
