جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
chronologically
01
بهترتیب زمان وقوع
in the order in which events, actions, or items occurred, following a timeline or sequence
مثالها
The events in the history book are presented chronologically.
رویدادها در کتاب تاریخ به صورت زمانی ارائه شدهاند.
Please list the tasks chronologically to ensure proper prioritization.
لطفاً وظایف را به ترتیب زمانی فهرست کنید تا اولویتبندی مناسب انجام شود.
02
به ترتیب زمانی, از نظر زمانی
in relation to the passage of time, often comparing physical or conceptual changes
مثالها
Although the student had only spent a year in the program, chronologically, they had mastered the entire curriculum.
اگرچه دانشجو فقط یک سال در برنامه گذرانده بود، به ترتیب زمانی، او بر تمام برنامه درسی مسلط شده بود.
The two brothers were born a year apart, but chronologically, one seemed far older than the other.
دو برادر با فاصله یک سال به دنیا آمدند، اما به ترتیب زمانی، یکی به نظر بسیار پیرتر از دیگری میرسید.
درخت واژگانی
chronologically
chronological
