جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to bring forth
[phrase form: bring]
01
به دنیا آوردن
to give birth and bring into being
مثالها
The farm animals bring forth offspring regularly.
حیوانات مزرعه به طور منظم فرزند به دنیا میآورند.
The animal brought forth several adorable puppies.
حیوان چند توله سگ دوستداشتنی را به دنیا آورد.
02
خداحافظی کردن, بدرود گفتن
to say goodbye to someone
مثالها
I will bring my friends forth before I leave the party.
قبل از ترک مهمانی از دوستانم خداحافظی خواهم کرد.
The colleagues brought forth warm wishes as their teammate left for a new job.
همکاران با بیان آرزوهای گرمشان، هم تیمی خود را که به شغل جدیدی میرفت بدرقه کردند.
03
تولید کردن, دادن
to produce fruits or blossoms
مثالها
Each year, the cherry trees bring forth a spectacular display of pink blossoms.
هر سال، درختان گیلاس نمایشی تماشایی از گلهای صورتی به بار میآورند.
The tree brought beautiful blossoms forth in the spring.
درخت در بهار گلهای زیبایی به بار آورد.
04
معرفی کردن, پیشنهاد دادن
to introduce new thoughts or concepts
مثالها
Can you bring forth any ideas for improving our project?
آیا میتوانید ایدهای برای بهبود پروژه ما مطرح کنید؟
Before the brainstorming session, Sarah brought several innovative concepts forth.
قبل از جلسه طوفان فکری، سارا چندین مفهوم نوآورانه مطرح کرد.
05
نمایش دادن, ارائه دادن
to display something openly
مثالها
He brought forth the ancient artifact for the museum exhibition.
او اثر باستانی را برای نمایشگاه موزه به نمایش گذاشت.
The artist brought the masterpiece forth for the public art show.
هنرمند شاهکار را برای نمایشگاه هنری عمومی به نمایش گذاشت.



























