جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to bum on
01
عصبانی شدن از, ناراحت شدن از
to become angry or upset with someone or something, often over a minor issue
مثالها
She really bummed on him when he forgot their anniversary.
وقتی او سالگردشان را فراموش کرد، او واقعاً از دستش عصبانی شد.
I ca n't believe you're bummin' on me over something so small!
باور نمیکنم که تو به خاطر چیزی اینقدر کوچک عصبانی شدهای از من!



























