جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to pull into
[phrase form: pull]
01
به کنار کشیدن, توقف در کنار جاده
to direct a vehicle to move to the side of the road or to another location where it can stop
مثالها
As the rain started pouring, I decided to pull in and wait it out.
وقتی باران شروع به باریدن کرد، تصمیم گرفتم کنار بکشم و صبر کنم تا بگذرد.
Driving for hours, he was relieved to see a rest stop and pulled in.
پس از ساعتها رانندگی، با دیدن یک محل استراحت احساس آرامش کرد و به داخل کشید.
02
وارد شدن به, رسیدن به
to arrive at a location in a vehicle
مثالها
The car pulled into the garage after a long drive, signaling the end of the road trip.
ماشین پس از یک رانندگی طولانی وارد گاراژ شد و پایان سفر جادهای را نشان داد.
The tour guide announced points of interest as the bus pulled into historical sites.
راهنمای تور نقاط مورد علاقه را اعلام کرد در حالی که اتوبوس به سایتهای تاریخی وارد میشد.
