جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to put to
[phrase form: put]
01
به کسی منتقل کردن (بهمنظور قبول یا رد کردن چیزی)
to present a plan or offer to someone for consideration
Transitive
مثالها
I'll put the idea to the board at our next meeting.
من این ایده را در جلسه بعدی به هیئت مدیره ارائه خواهم داد.
We're going to put the new strategy to the team for feedback.
ما قصد داریم استراتژی جدید را برای بازخورد به تیم ارائه دهیم.
02
باعث دردسر دیگران شدن, دیگران را دچار مشکل کردن
to cause inconvenience or problems for someone
مثالها
I do n't want to put you to any trouble, but could you help me with this?
من نمیخواهم برای شما دردسر ایجاد کنم، اما میتوانید در این مورد به من کمک کنید؟
He put his family to great expense with his extravagant requests.
او با درخواستهای تجملاتی خود خانوادهاش را به هزینههای زیادی واداشت.



























