جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
unenthusiastically
مثالها
She nodded unenthusiastically, clearly unimpressed by the idea.
او بیاشتیاق سر تکان داد، واضح بود که از این ایده تحت تأثیر قرار نگرفته است.
He unenthusiastically helped with the chores, dragging his feet.
او بیاشتیاق در کارهای خانه کمک کرد، پاهایش را میکشید.
درخت واژگانی
unenthusiastically
enthusiastically
enthusiastic
enthusiast



























