جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
unconditionally
01
بی قید و شرط
in a way that is absolute and without requirements
مثالها
The organization provides support to individuals unconditionally, offering help without expecting anything in return.
سازمان از افراد بیقید و شرط حمایت میکند، بدون اینکه انتظار چیزی در عوض داشته باشد کمک ارائه میدهد.
She forgave him unconditionally, showing a willingness to move past the conflict.
او او را بیقید و شرط بخشید، نشاندهنده تمایل به گذر از درگیری.
02
بی قید و شرط
in an unqualified manner
درخت واژگانی
unconditionally
conditionally
...
cond
