جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to tense up
[phrase form: tense]
01
نگران کردن, عصبانی کردن
to create a state of tension and discomfort
مثالها
The unexpected news about the project delay tensed up the entire team.
خبر غیرمنتظره درباره تأخیر پروژه تمام تیم را تحت فشار قرار داد.
Public speaking tends to tense him up, making him nervous.
صحبت کردن در جمع تمایل دارد که او را مضطرب کند، و او را عصبی میسازد.
02
تنش داشتن, عصبی شدن
to feel nervous without any specific reason
مثالها
Whenever he enters a crowded room, he tends to tense up.
هر زمان که او وارد یک اتاق شلوغ میشود، تمایل دارد که تنش پیدا کند.
As the roller coaster climbed to its peak, passengers began to tense up.
همانطور که ترن هوایی به سمت قله خود بالا میرفت، مسافران شروع به تنش کردند.



























