تعریف و معنای "standardize"

to standardize

فعل

استاندارد کردن, یکنواخت کردن

to make something follow a set standard or rule, ensuring it is consistent and uniform

Transitive: to standardize a system or procedure

Example

The company decided to standardize its manufacturing processes to ensure product consistency.

شرکت تصمیم گرفت فرآیندهای تولید خود را استاندارد کند تا از یکسانی محصول اطمینان حاصل کند.,شرکت تصمیم گرفت فرآیندهای تولید خود را یکنواخت کند تا از یکسانی محصول اطمینان حاصل کند.

The software development team works to standardize coding practices for better collaboration.

تیم توسعه نرم‌افزار تلاش می‌کند تا شیوه‌های کدنویسی را یکنواخت کند تا همکاری بهتری داشته باشد.

استاندارد کردن, استانداردسازی

to define and adhere to a set of consistent and predetermined criteria or specifications

Transitive: to standardize sth

Example

The company implemented a rigorous quality control process to standardize the production of its goods.

شرکت یک فرآیند کنترل کیفیت دقیق را برای استانداردسازی تولید کالاهای خود پیاده‌سازی کرد.

The laboratory used a certified reference material to standardize their testing equipment.

آزمایشگاه از یک ماده مرجع معتبر برای استانداردسازی تجهیزات آزمایش خود استفاده کرد.

word family

standard