جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
numbly
مثالها
She nodded numbly, unable to process what she had just heard.
او بیحس سر تکان داد، قادر به پردازش چیزی که تازه شنیده بود نبود.
He walked numbly through the ruins of his home, expressionless.
او بیحس از میان ویرانههای خانهاش راه رفت، بدون بیان.
درخت واژگانی
numbly
numb



























