جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
meekly
مثالها
She nodded meekly and followed the instructions.
او فروتنانه سر تکان داد و دستورات را دنبال کرد.
He meekly accepted the criticism without arguing.
او فروتنانه انتقاد را بدون بحث پذیرفت.
02
فرمانبردارانه, مطیعانه
in a submissive or spiritless manner
درخت واژگانی
meekly
meek



























