جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Kiwi
مثالها
He 's allergic to kiwi, so we have to find a different fruit for the dessert.
او به کیوی حساسیت دارد، بنابراین باید میوه دیگری برای دسر پیدا کنیم.
I like to pack a kiwi in my lunchbox for a midday snack.
من دوست دارم یک کیوی در جعبه ناهارم بگذارم برای میان وعده نیمروز.
02
کیوی (پرندهشناسی)
a nocturnal ground bird with a long beak and brownish hairlike plumage that is endemic to New Zealand
03
نیوزیلندی, شخص اهل نیوزیلند
a person from New Zealand
مثالها
That Kiwi loves hiking in the mountains.
آن کیوی عاشق پیادهروی در کوهستان است.
Everyone knew he's a Kiwi from his accent.
همه میدانستند که او از روی لهجهاش یک کیوی است.



























