جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
L'œuf
[gender: masculine]
01
تخممرغ, تخم
مثالها
Je mange un œuf dur le matin.
من یک تخم مرغ آبپز صبح میخورم.
Elle a cassé un œuf dans la poêle.
او یک تخممرغ را در تابه شکست.
02
تخم مرغ, تخمک
مثالها
La poule pond un œuf chaque matin.
مرغ هر صبح یک تخممرغ میگذارد.
Les poissons libèrent leurs œufs dans l' eau.
ماهیها تخمهای خود را در آب رها میکنند.



























