جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
desmayar
01
بیهوش شدن, از حال رفتن
مثالها
Se desmayó al ver la sangre.
او با دیدن خون غش کرد.
La mujer se desmayó por el calor.
زن به دلیل گرما غش کرد.
02
مأیوس شدن, ناامید شدن، دلسرد شدن
مثالها
Se desmayó al ver que el proyecto había fallado.
او انگیزهاش را از دست داد وقتی دید که پروژه شکست خورده است.
No te desmayes, sigue intentándolo.
ناامید نشو, به تلاش ادامه بده.



























