جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
cuarto
01
چهارم, چهارمین
مثالها
Vivo en el cuarto piso.
من در طبقه چهارم زندگی میکنم.
Ella fue la cuarta en llegar.
او چهارم بود که رسید.
El cuarto
[gender: masculine]
01
اتاقخواب, اتاق
مثالها
Mi cuarto es muy pequeño.
اتاق من بسیار کوچک است.
Los niños están jugando en su cuarto.
بچهها در اتاق خود بازی میکنند.
02
ربع (ساعت), یک ربع
مثالها
Faltan un cuarto para las ocho.
یک ربع به هشت مانده.
Son las tres y cuarto.
ساعت سه و ربع است.
03
ربع, یک چهارم
مثالها
Tomé un cuarto de pastel.
من یک چهارم کیک را گرفتم.
La receta requiere un cuarto de litro de leche.
دستور غذا به یک چهارم لیتر شیر نیاز دارد.



























