جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
horizontally
01
بهصورت افقی
in a straight way that is parallel to the ground
مثالها
She arranged the pictures horizontally on the wall to create a gallery effect.
او تصاویر را به صورت افقی روی دیوار چید تا یک اثر گالری ایجاد کند.
The log was sawed horizontally to create even slices for woodworking.
کنده به صورت افقی بریده شد تا برشهای یکدستی برای کارهای چوبی ایجاد شود.
درخت واژگانی
horizontally
horizontal
horizon



























