جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to cut through
[phrase form: cut]
01
سریع با مشکلی مقابله کردن
to quickly and directly deal with a problem or issue
مثالها
The expert 's advice helped us cut through the complexity of the problem.
توصیه متخصص به ما کمک کرد تا از پیچیدگی مشکل عبور کنیم.
The team worked together to cut through the challenges and achieve their goals.
تیم برای غلبه بر چالشها و دستیابی به اهدافشان با هم کار کردند.
02
عبور کردن از, راه کوتاه را رفتن
to move across a particular area in order to create a more direct and shorter route to a destination
مثالها
The pilot chose to cut through the storm clouds, seeking a smoother and faster route to the destination.
خلبان تصمیم گرفت از میان ابرهای طوفانی عبور کند، به دنبال مسیری هموارتر و سریعتر به مقصد.
The map showed a narrow path that would allow us to cut through the hills and reach the village faster.
نقشه یک مسیر باریک را نشان میداد که به ما اجازه میداد از تپهها عبور کنیم و سریعتر به روستا برسیم.
