جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
tapped out
01
خسته و درمانده
completely drained or exhausted
مثالها
After that intense workout, I was completely tapped out.
بعد از آن تمرین شدید، کاملاً خسته بودم.
She felt tapped out after working two full shifts in a row.
او پس از کار کردن دو شیفت کامل پشت سر هم احساس خستگی مفرط کرد.
02
دستتنگ
out of money or resources
مثالها
I ca n't go out to eat tonight, I 'm tapped out after paying my bills.
من نمیتوانم امشب برای غذا خوردن بیرون بروم، پس از پرداخت قبضهایم پولم تمام شده.
He 's been tapped out for weeks, struggling to make ends meet.
او هفتههاست که تهیجیب است و برای تأمین معاش تلاش میکند.



























