جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
frustratingly
01
به طور ناامیدکننده, به روشی ناامیدکننده
in a manner that causes feelings of annoyance or disappointment
مثالها
The instructions were frustratingly unclear, making the task harder than it should be.
دستورالعملها ناامیدکننده مبهم بودند، که کار را سختتر از آنچه باید باشد کرد.
She waited frustratingly long for a response to her email.
او به طور ناامیدکننده مدت طولانی برای پاسخ به ایمیلش منتظر ماند.
درخت واژگانی
frustratingly
frustrating
frustrate
frustr



























