جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to flip through
[phrase form: flip]
01
ورق زدن کتاب یا مجله بدون دقت به محتویات آن
to quickly look through the pages of a book or magazine without reading it all
مثالها
She liked to flip through fashion magazines for inspiration.
او دوست داشت برای الهام گرفتن مجلات مد را ورق بزند.
While waiting at the dentist 's office, he flipped through a travel guidebook.
در حالی که در مطب دندانپزشکی منتظر بود، او مروری بر یک راهنمای سفر کرد.
02
چرخ زدن در کانالها
to quickly change television channels to check what programs are currently broadcasting
مثالها
Not satisfied with the current program, he decided to flip through the TV channels to discover other options.
از برنامه فعلی راضی نبود، تصمیم گرفت بین کانالهای تلویزیون بچرخد تا گزینههای دیگر را کشف کند.
She would flip through the channels during commercials, searching for something interesting.
او در طول تبلیغات کانالها را سریع عوض میکرد، به دنبال چیزی جالب میگشت.
