جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Bandage
01
بانداژ, پانسمان
a piece of cloth that is put around a wound to prevent infections
مثالها
She wrapped a bandage around the cut on her finger to protect it from infection.
او یک بانداژ دور بریدگی روی انگشتش پیچید تا آن را از عفونت محافظت کند.
The nurse applied a sterile bandage to the patient's wound to keep it clean and dry.
پرستار یک بانداژ استریل روی زخم بیمار قرار داد تا آن را تمیز و خشک نگه دارد.
to bandage
01
بانداژ کردن, پانسمان کردن
to cover a wound or part of the body with a piece of cloth for protection
Transitive: to bandage a wound or part of the body
مثالها
After cleaning the cut, she carefully bandaged the wound to prevent infection.
پس از تمیز کردن بریدگی، او با دقت زخم را پانسمان کرد تا از عفونت جلوگیری کند.
The nurse skillfully bandaged the patient's injured ankle to provide support.
پرستار با مهارت مچ پای آسیب دیده بیمار را باندپیچی کرد تا حمایت فراهم کند.
