جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
part time
01
پارهوقت, نیمهوقت
working less hours than what is standard or customary
مثالها
She decided to take a part-time job at the local bookstore to supplement her income while she finishes her degree.
او تصمیم گرفت برای تکمیل درآمدش در حالی که مدرکش را تمام میکند، در کتابفروشی محلی یک شغل پاره وقت بگیرد.
Many students prefer part-time work during the school year to balance their studies with earning some extra money.
بسیاری از دانشآموزان ترجیح میدهند در طول سال تحصیلی پارهوقت کار کنند تا بین تحصیل و کسب درآمد اضافی تعادل برقرار کنند.
